ایرانییان
ایرانییان


دید مجنون دختری مست و ملنگ*** در خیابان با جوانانی مشنگ

خوب دقت کرد در سیمای او*** دید آن دختر بُود لیلای او

با دلی پردرد گفتا این چنین*** حرف ها دارم بیا پیشم بشین

من شنیدم تازگی چت می کنی*** با جوانی اهل تربت می کنی

نامه های عاشقانه می دهی*** با ایمیل از ( توی) خانه می دهی

عصرها اطراف میدان ونک*** می پلاسی با جوانان ونک

موی صاف خود مجعد می کنی*** با رپی ها رفت و آمد می کنی

 


بینی خود را نمودی چون مویز*** جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)


 

خرمن مو را چرا آتش زدی؟*** زیر ابرو را چرا آتش زدی

 

 


چشم قیس عامری روشن شده*** دختری چون تو مثال زن شده

 


دامن چین چین گلدارت چه شد؟*** صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟

 


ابروی همچون هلالت هم پرید؟*** آن دل صاف و زلالت هم پرید؟

 


قلب تو چون آینه شفاف بود*** کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود

 


دیگر آن لیلای سابق نیستی*** مثل سابق صاف و عاشق نیستی

 


قبلنا عشق تو صاف و ساده بود*** مهر مجنون در دلت افتاده بود


تو مرا بهر خودم می خواستی*** طعنه ها کی می زدی از کاستی؟

زهرماری هم که گویا خورده ای*** آبروی هرچه دختر برده ای

رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان؟*** سور یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان

تو چه داری تا شوم من چاکرت؟*** مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر*** یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

ریش و پشم تو رسیده روی ناف*** هستی از عقل و درایت هم معاف

آن طرف اما جوان و خوشگل است*** بچه پولدار است گرچه که ول است

او سمندی زیر پا دارد ولی*** تو به زحمت صاحب اسب شـَلی

خانه ات دشت و بیابان خداست*** خان او؟ لااقل آن بالاهاست

با چنین اوضاع و احوالت یقین*** خوشه ات یک می شود ، حالا ببین

او ولی با این همه پول و پله*** خوشه سه می شود سویش یله

گرچه راحت هست از درک و شعور*** پول می ریزد به پای من چه جور

عشق بی مایه فطیر است ای بشر*** گرچه باشی همچو یک قرص قمر

عاشق بی پول می خواهم چکار*** هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار

راست می گویند، تو دیوانه ای*** با اصول عاشقی بیگانه ای

این همه اشعار می گویی که چه؟*** دربیابان راه می پویی که چه؟

بازگرد امروز سوی کوه و دشت*** دوره عشاق تاریخی گذشت

تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده*** قید فرهاد جـُلمبر! را زده

یا همین عذار شده شکل گوگوش*** کرده از سرتا نوک پایش روتوش

با جوانان رپی دم خور شده*** نان وامق کاملاً آجر شده

ویس هم داده به رامین این پیام*** بین ما هرچه که بوده شد تمام

پس ببین مجنون شده دنیا عوض*** راه تهرن را نکن هرروزه گز

اکس پارتی کرده ما را هوشیار*** گرچه بعدش می شود آدم خمار

بیخیال من برو کشکت بسا*** چون مرا هرگز نمی بینی به خواب

گفت با «جاوید» مجنون این چنین*** حال و روز لیلی ما را ببین:

بشکند این «‌ دست شور بی نمک*** کرده ما را دختر قرتی اَنک »

حال که قرتی شده لیلای من*** نیست دیگر عاشق و شیدای من

می روم من هم پی ( کیسی ) دگر*** تا رود از کله ام عشقش به در

فکر کرده تحفه اش آورده است*** یا که قیس عامری یک برده است

آی آقای نظامی شد تمام*** قصه لیلی و مجنون ، والسلام

خط بزن شعری که در کردی زما*** چون شده لیلای شعرت بی وفا

 


نظرات شما عزیزان:

ASRA
ساعت22:06---3 مهر 1391
سلام اسماعیل جان ممنون که وبم اومدی مطلبت عای بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, توسط اسماعیل